آریوآریو، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

آریو طلایی

جون دلم

1394/5/10 9:45
نویسنده : مامان
124 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزم

متاسفانه وبلاگ قبلیت که تو بلاگفا بود از دستمون رفت و الان من موندم و کلی خاطرات و ثبت یه روزای خاص که تقریبا خیلی از اون روزها و تاریخ ها دیگه یادم نمیاد

از بس که شما روز به روز شیرینتر میشی و کارهای با مزه ای انجام میدی

در تاریخ 11/07/1392 در بیمارستان نفت تهران به دنیا اومدی ( خانم وکیل زاده )

17 روز به خاطر مشکل کوچولویی که تو روده هات بود بخش NICU بیمارستان نفت تهران بستری بود و خیلی روزهای سختی واسه من بود

بعد از 1.5 به اهواز برگرشتیم و گیفت اولین پروازت و تیکتت رو واست نگه داشتم

14 دیماه 1394 ختنه شدی که بازم واسه منو باباجی ( اصطلاح جدید این روزهات ) شب سختی بود ولی خدا رو شکر فرداش حالت کاملا خوب بود

تقریبا از 4 ماهگی درد دندونات شروع شد و اوایل 9 ماهگی اولین دندون رو در آوردی

بین ماه های 9 و 10 شروع کردی به راه رفتن

اواخر اسفند 1393 واسه اولین بار تو سلمونیه ناصر ( مرو) توسط شخص آقا ناصر موهاتو واسه اولین بار کوتاه کریدم

و تقریبا از 20 ماهگیت شروع به حرف زدن کردی  و اون موقع عمده جملاتت رو با ددددد ادا میکردی و اولین کلمه ای که متوجه منظورت شدم جودنانام ( جورابام )

الان که تقریبا منظورتو کاملا به طرف مقابلت میرسونی

قشنگترین کلماتت

باباجی ( بابا جون)

مامانی ( متاسفانه مامای )

کاتون ( خاتون)

کاشو ( قاشق)

کاتو ( کارتون)

عمی ( کلا همه عمه ها)

اانا ( خاله ستاره)

ااتا ( عمو شهاب )

علی ( دایی علی ، دایی سهیل ، دایی سپهر )

عئوووس ( عروس)

مامانی ( خاله گلی ، خاله مریم ، خاله زینب )

مامان جون

بابا جون

ممه ( به هر گونه شیر )

عاشق قندی که میگی گند

جدیدا گوشت خور شدی و میگی گوش

دوغه مخوام

نونه مخوام

آبه مخوام

هفته گذشته با گفتن مامان جی دوسی دارم جیغ منو در آوردی

خونه آنا خوردی زمین و کگفتی اختادم

تمام اعضای بدنتو میشناسی و میتونی تلفظشون کنی البته خیلی شیرین و با نمک

فندک پدر و برداشتی و بلند گفتی هوووو آشتی ( آتیش)

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریو طلایی می باشد