و ذوباره...
پسر قشنگم سلام
ماه گذشته چهارسالت تمام شد و بهمون ثابت کردی که واقعا بزرگ شدی تمام کارها و رفتارهات بزرگتر شده و این نشون میده که کم کم داری از نوباوگی در میای
فدای همه مهربونیات فقط خدا میدونه که چقدر دوستت داریم و به داشتنت افتخار میکنیم
این روزها خیلی واست مهمه که از دستت ناراحت نشیم و تقریبا بعد از انجام کارهای خوب هم میپرسی از دستم عصبانی نیستی ؟ دوستم داری
هرچند یکم نگران کنندست که اینقدر این سوال رو میپرسی ولی واسم ارزشمنده که اینقدر واست مهمم
شب ها حتما باید تو بغلم بخوابی و به گفته خودت بغلت نرمه
یک بار گفتی بغلم میکنی گفتم باعث افتخاره و نوذهنت موند هروقت میگی بغلم میکنی و من فقط بغلت میکنم خیلی جدی میگی چرا نمیگی باعث اختخاره ؟
کلمات خیلی قشنگی رو بیان میکنی که سوپرایز میشیم
مثل صدمه دیدیم
قانون شکری نکنید
اختخاره
من پسر خلاقی هستم
نقاشی هات شکل گرفته و من دیوانه وار دوستشون دارم حتی اون روزکه با کرم دور چشمم و رژ لبم رو دیوار نقاشی کشیدی
واقعا دلم نمیخوتد پاکش کنم چون انرژی میگیرم از دیدن نقاشیت رو دیوار که از حالت خط خطی به سر و دست و پا و گوش های سه برابر بزرگتر از سر تبدیل شدن
هوش خوبی داری
تابستون گذشته با همه خوبی های مهد کودکت ( یکی یک دونه) مجبور شدم مهدت رو عوض کنم چون واقعا سیستم آموزشیشون ضعیف بود . فقط بازی محور بود
الان تو مهد جدید ( نواندیشان کوچک) خیلی عاقل شدی و خیلی قانون مند
یه حرف جالب ولی بد رو که درک نمیکنم چطور یاد گرفتی اینه که فکر مخیکنی سال نو حرفه بدیه میگی اقمقه سال نو
و اینکه دیروز به من گفتی چطوری خرچنگ
به مامان فریده بعد از کلی شیطنت گفتی من خوابم که میگیره کارهای اقمقانه ای انجام میدم
کلا خیلی شیرین زبونی و باعث افتخار منو بابایی