آریوآریو، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

آریو طلایی

خونه جدید مبارک

گلپسر مامان ببخشید این روزها خیلی سرمون شلوغه و خیلی تاخیر داشتم اسباب کشی کردیم و اومدیم تو خونه جدید این وسط وسطاشم یه مسافرت سه نفره دوهفته ای رفتیم که به هممون خیلی خوش گذشت دریا رو دیدی جنگل رو دیدی و کوه و ویلا رو هم واست معنی پیدا کرد فدات بشم الهی تقریبا تمام کلمات رو میگی و حرف میزنی خیلی به ندرت پیش میاد که نتونی کلمه جدیدی رو تکرار کنی عاشق نومه کون ( تخم مرغ) هستی البته فقط پخته واینو هم بگم که خیلی بد غذا هستی خونه جدید سه خوابه هستش که هرکی واسه تبریک خونه جدید میاد خونمون دستشو میکشی اتاق ها رو نشون میدی و میگی این ایتاک منه اون ایتاک مامانی و باباجی و به خاطر اینکه خاله صبا اینا مهمانمون هستن و من تخت پارک شما رو ...
12 مهر 1394

مامانی طلایی

عزیزدل مامان این چند رو آخر هفته به خاطر شهادت تعطیل بود و ما تو خونه با هم سروکله میزدیم فدات بشم درگیر جمع آوری وسایل هستم و به این نتیجه رسیدم که چقدر وسایل خونمون زیادن و هر چی بیشتر جمع میکنم بیشتر وحشت میکنم پنجشنبه بعد از خوردن نهار یهویی تصمیم گرفتیم بریم دزفول شنا و به مامان فریده اینا بپیوندیم ساعت 3 تصمیم گرفتیم ساعت 3.5 تو جاده بودیم ساعت 5.5 رسیدیم رودخونه وخیلی خوش گذشت بهترین زمان واسه شنا بود و خیلی هم خوب بود دایی جواد اومد با قایق موتوری کلی تو رودخونه چرخوندمون و خیلی بهمون خوش گذشت جمعه که دیروز باشه هم برگشتیم خونه و شب رفتیم آنا رو دیدی کلا خیلی نمکت زیاد شده این روزها و وقتی حتی ساکت هم هستی بهت نگاه میک...
24 مرداد 1394

مامان خسته

نفسم این روزها خیلی خسته هستم دلم میخواد یکم استراحت کنم نمیدونم چجوری و با کی هیچکسو ندارم که هم پام بشه با هم بریم یه جای خوش آب و هوا دلم طبیعت میخواد دلم آرامش موقع خواب و بیدار شدن میخواد اینو میگم نفسم منظورم شما نیستی ها کلا میگم عزیز دلم هرچند که شما و بابایی هم بی تاثیر نیستید تو این مسیله ولی خوب باید درک کنید منم آدمم و نیاز به استراحت دارم دوست دارم به حال خودم گریه کنم هیچ کدوم از برنامه های زندگیم اونجور که میخوام پیش نمیره کلا همه برنامه هام تاثیر گرفته از برنامه های دیگرانه الان که روحیم کلا خسته شده دلم یه سفر با آرامش میخواد ولی چطور با شما ؟ با پدر ؟ یا با هردوتاتون که به شما خوش بگذره و من واستون مادری کنم ...
18 مرداد 1394

سفر به تهران ...

 عشق مامان سه روزی که اینجا نبودم با هم تهران بودیم پیش خاتون و باباجون به قول خودت نمی دونم فازت چی بود که بابای منو باباجون صدا کردی اونا هم کلی خوششون اومد موقع رفتن تو فرودگاه و موقع پرواز خیلی اذیتم کردی ولی موقع برگشت خیلی پسر خوبی بودی چون شانس با من یار بود و یه صندلی کنارم خالی بود و شما روی اون نشستی . در کل سفر خوبی بود سه روز جامع و کامل . دارم واسه خونه جدیدمون برنامه ریزی میکنم و وسیله میخرم میخوام ست آشپزخونه رو سبز فسفری و مشکی بچینم و فعلا اهواز یا تهران هرچیز سبز میبینم میخرم فکر چیدمان اتاق شما هم هستم دوست دارم تفریحاتت تو اتاقت کمتر از یه پارک نباشه و وقتی میری تو اتاقت بهت خوش بگذره . فعلا کلی ک...
17 مرداد 1394

عشق منی بببببلیییییییییی

همه کسم دیروز خیلی شیک و مجلسی از باباجی پول درخواست کردی . میخواستی با خاله زینب بری خانه بازی و به بابا گفتی پول بده و وقتی بی توجهی بابا روبرو شدی ( البته پدر به خاطر اینکه شما دوباره درخواستتو تکرار کنی بی توجهی میکرد ) کیف پدر رو برداشتی و از توش پول برداشتی الهی دورت بگردم من نمیدونم پول رو واسه چی میخواستی ؟؟؟؟ جونم واست بگه که چند وقت بود که عاشق دوچرخه شده بودی و وقتی بهت میگفتیم دوچرخه دوست داری با سر تایید میکردی و پاهاتو باز میکردی میگفتی قان قان دور خونه میچرخیدی منو بابا هم سوپرایزت کردیم و واست دوچرخه خریدیم اون شب تا ساعت 12 شب دلت نمیومد بخوابی این روزها خیلی جالب حرف میزنی و عاشق اون لحظه هستم که وقتی یه کلمه رو...
12 مرداد 1394

همه کس مامان

نفسم پست قبلی هر کدوم از تاریخ هایی رو که یادم میومد رو نوشتم از این به بعدم چیزی یادم بیاد تو همون پست واست اضافه میکنم عزیز دل مامان بابا این روزها خیلی شیرین شدی واقعا از صبح که تحویل مهد میدم شما رو دلم تنگ میشه واست تا بیام دنبالت . عاشق توپه بادی ( توپ بازی) هستی و اگه 10 مرتبه از شما عزی دلم سوال کنم تو مهد چیکار کردی میگه توپه میپرسم بعدش چیکار کردی مگی بادی بعد میپرسم بعدش میگی توپه بادی باباجی کلی ازشما فیلم گرفته که واسه هر کدومشون یه اسم گذاشتی و وقتی بی تاب میشی یکیشو واست پخش میکنیم و شما با خنده شیرینت میشینی تماشاش می کنی عاشق باب اسفنجی هستی و بهش میگی بابه جرات نمیکنم اسم حمام رو بیارم هنوز از دهنم در نیومد...
10 مرداد 1394

جون دلم

پسر عزیزم متاسفانه وبلاگ قبلیت که تو بلاگفا بود از دستمون رفت و الان من موندم و کلی خاطرات و ثبت یه روزای خاص که تقریبا خیلی از اون روزها و تاریخ ها دیگه یادم نمیاد از بس که شما روز به روز شیرینتر میشی و کارهای با مزه ای انجام میدی در تاریخ 11/07/1392 در بیمارستان نفت تهران به دنیا اومدی ( خانم وکیل زاده ) 17 روز به خاطر مشکل کوچولویی که تو روده هات بود بخش NICU بیمارستان نفت تهران بستری بود و خیلی روزهای سختی واسه من بود بعد از 1.5 به اهواز برگرشتیم و گیفت اولین پروازت و تیکتت رو واست نگه داشتم 14 دیماه 1394 ختنه شدی که بازم واسه منو باباجی ( اصطلاح جدید این روزهات ) شب سختی بود ولی خدا رو شکر فرداش حالت کاملا خوب بود ت...
10 مرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریو طلایی می باشد